یک باور از تنهایی ام باشم...
سلام به شما که باهمیشه هاتون واسم بهترین لحظه ها رورقم میزنید...
بی مقدمه تر از همیشه:
شــرم رابگذارویک آغــوش درمن گریه کن
گریه کن پس شانه مردانه می خواهی چکار؟
"مهدی فرجی"
یک شانه ی مردانه می خواهم ؛تا هق هق ام آرامتر باشد
شاید که یک شب سهمم از دنیا ؛آرامشی بی دردسر باشد
گــم میشوم در آســـمانی که از ابــرهای گریه ســرشــار است
این سرنوشت تلخ بی بالی یست؛وقتی که جفتت درسفرباشد
ازتوسکوت سالهای تلخ...درمن هجوم بغض های سرد
تنها همین سهم من و ما شد؛شاید همین ارث پدر باشد
هرشب تمام شهرخاموش اند،اینجا به دنبال چه میگردم
وقتی هوای دل سپردن نیز؛ کبریت های بی خطر باشد؛
دیگرتقلایی نمی ماند،ثابــت کنم من باتــو خوشــــبختم!
وقتی که سهم دیگران با تو، هرلحظه ازمن بیشتر باشد
باید برای گریه وشـــانه یک بـــاور از تنـــهایی ام باشم
دلــواپس زن بودن خویشم!تا کی همیشه کوروکرباشم؟!..*
مرزی برای دل سپردن نیست..با تبصره عاشق نخواهی ماند
قطعا سرانجامی نخواهد داشت...
حسی که اما واگر باشد...
بهارحق شناس-رشت
منتظر نقد ونکته نظرات ارزشمندتو هستم نقدی بی تعارف!
*تغییرردیف آگاهانه است...
دوستان عزیزوگلم جدیدا یکی از بهترین دوستانم که یکی از شاعرای واقعا خوش ذوق وموفق توی شعره؛ وبلاگش افتتاح شد شاعری که واقعا توانمنده توی کارش شایدم خیلی هامون میشناسیمش پیشنهاد میکنم حتما بخونینش مطمئنم پشیمون نمیشین...روی اسمش کلیک رنجه کنید:
مریم پیله ورعزیزم
بیرون از این بازی